این روزها
قصه این روزهای من قصه غریبیه
حال این روزهای من داد کشیدن بر سر کسانیست که روپوش سفید میپوشن و ناچارن منو تحمل کنن
دلخوشی این شبها نشستن پای درد دل اوناییست که نگهداری از امثال من شده خوره روحشان
وغمم ، نرفتن به مسجد برای شبهای احیاست
هشت روزه که بجای خانه و شهر ، مهمان تخت و پرستارم هستم
د ن :نمی دونم کدوم گناهم روی این تخت قراره شسته بشه